13 :

عدس ها را پاک کرد. آرد را خمیر کرد.
تنور را روشن کرد. نان را پخت. جارو هم کرد.
سفره انداخت ، لقمه گرفت برای بچه ها.
آب را از چاه کشید و

کارهای خانه را باید چه کسی انجام دهد؟
کار برای خدا باشد ، هر کس سبقت بگیرد برنده است.
هر زمان که می شد در خانه کمک زهرایش می شد
کار خدا توفیق می خواهد انجامش.

کافی، ج 5


دنیا یک مکان است.
مکان برای آن که خودت را پیدا کنی.
خدایت را عاشق بشوی.
خودت را گم کنی زیر سایه ی خدا ، همه بشود خدا !

دنیا یک زمان است!
دلش تنگ شده برای رسیدن. تند تند می گذرد. تو را هم با خودش می دواند و می برد.
کارهایت را در زمانی که داری یک مرور کن.
هر چه برای خدا نبود و هر چه به امر خدا نبود دور بریز.

درون و بیرون خانه ندارد.
و ناگهان چقدر زود دیر می شود!


17 :

چشمانش درد گرفته بود
اگر در میدان نبرد نبود ، غصه نداشت.
خانه می ماند و فاطمه پرستاری می کرد

اما حالا صدای هیاهوهای نبرد را می شنید و خبرها را مدام می گرفت.
هردو چشمانش از درد باز نمی شد حتی نمی توانست مقابلش را ببیند.

لشکر اسلام آمده بود برای جنگ با یهودی هایی که قرداد ها و پیمان ها را شکسته بودند.
توطئه کرده بودند علیه مسلمین.
شنید که روز اول ابوبکر فرمانده عملیات شد ، اما جنگ پیروز نداشت و مسلمانان برگشته بودند.

روز دوم هم عمر فرمانده شد ، اما باز رفتند و بی نتیجه برگشتند.
کار بر سپاه محمد صل الله علیه و آله سخت شده بود و یاس افتاده بود بین لشکر.

محمدمصطفی صل الله علیه و آله رو ب لشکریانش فرمود :

- فردا پرچم فرماندهی را به دست کسی می دهم که خدا و رسول او را دوست دارند ، او هم خدا و پیامبرش را دوست دارد ، خیبر ب دست او فتح می شود.

صبح همه می خواستند او را ببینند.
نه اینکه نمی دانستند. پیامبر صل الله علیه و آله قبلا" این جملات را بارها برای علی علیه السلام گفته بود ، اما حالا علی بیمار بود ، شاید.

صبح رسید. همه منتظر بودند ؛ فرمود :

- علی کجاست؟
- چشمش درد می کند.
- بگویید بیاید.

با چشمان بسته آوردند خدمت رسول خدا.

همه نگاه می کردند.
سکوت بود انتظار.

علی علیه السلام نشست. سرش را ب دامن گرفت پیامبر.
پارچه از چشمانش باز کرد.
دستی ب دهان برد و نمی از لب مبارک را کشید ب چشمان علی
همراه با دستان پیامبر ، درد خود را کنار کشید.
چشم که باز کرد ، مقابلش چهره ی خواستنی محمد مصطفی صل الله علیه و آله بود

- سلام بر تو ای حبیب خدا.
دستان معجزه گر ایشان را بوسید و دوباره شد همان سرباز جان بر کف.
درد که رفت ، پرچم را آوردند ، زره را ، شمشیر را.

موقعیت را سنجید ، نیروها را چید ، طرح عملیات ریخت.
شب نشده در خیبر دست علی علیه السلام بود.
همان در که چهل مرد زورمند می خواست تا باز شود ، ب دست علی علیه السلام کنده شده بود.

شب نشده ، مرحب کشته شده بود ، همو که پهلوان خیبری ها بود و چندین مسلمان را کشته بود.
شب نشده امر خدا انجام شده بود.

بحارالانوار ، ج 35 ، ص 26


قول داده خداوند متعال : یاری اش کنی ، یاری ات می کند.
اگر تمام دنیا مقابلت بایستند ،
تو بلند شو برای یاری خدا ،
سستی نکن ، بهانه نیاور ، تحمل کن سختی ها و رنج ها را ،
حرف ها و طعنه ها را ،
محرومیت ها و نداری ها را.
قول داده خدا. یاری ات می کند.
نکند حرف امامت زمین بماند.


منتخب از کتاب پدر

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Kristina only us پیکاسو هنر فانوس خیال دانلود نمونه سوالات آزمون استخدامی فولاد مبارکه اصفهان جوجه انجمن علمی فکر برتر - دبیرستان شهدای فرهنگیان پایگاه اطلاع رسانی دندانپزشکی دکتر محمد علی زارعی