خوب می دانم،
چاره ام این است که
بی چاره ی تو باشم.

مرا بشکن و خراب کن
و آن سان که خود می پسندی ، بساز!

بنای عفوت اگر نبود ،
این همه در ، از چه گشودی به روی ما؟

تا امروز که مجازات شدم
مهربانی ات را این گونه نمی دانستم.

نشان عفوت چیست ، نمی دانم!
ولی هر چه هست ،
بخشیده ای گویا ، که زبان به العفو گشوده ایم

عصیانت اگر کردم ،
نه اینکه ندیدمت ؛
بزرگ دیدمت.
خدا دیدمت.

محب ات را اگر بسوزانی ،
با محبت ات چه می کنی؟

خطای ما این بود که باور نکردیم از خطای ما می گذری.

از خطای ما چنان گذشته ای که گویا ندیدی.
خطایی ندیدی ، یا ما را ندیدی؟!

ما به اعتماد بزرگی تو خطا رفتیم ،
و تو ، به اعتماد خردی ما ، درگذشتی.
گویا این جا را خطا نرفتیم.

معمای مرا جواب میدهی آیا؟
من ، از تو ، بس دور.
تو به من ، چه نزدیک.


منتخب از کتاب : بنویس او ، بخوان تو 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

موسسه نواندیشان سپهر راهبر خراسان Danielle مخزن اسید , مخزن پلی اتیلن اسید | ناب زیست دانستني ها راجع به روال کارهاي حقوقي و ثبتي چاپ بنر کود الی سلولزی پاجی هر چی بخوای هست وبلاگ رسمی لوازم تخصصی قنادی بوغدا وبلاگ ساری