تو مرد اجتماعی پیراهن
من دختری خجالتی و سرد و چادری
من دختری خجالتی ام در حوالی ات
دارم کلافه میشوم از بی خیالی ات
ترسیده ام از این همه محبوب بودنت
با دختران دور و برم.
با من شبیه خواهر خود حرف می زنی
من خسته ام از این همه داداش ناتنی
با گیره ای که روسریم را گرفته است
دنیا مسیر دلبریم را گرفته است
با من قدم بزن کمی از این مسیر را
با خود ببر حواس من سر به زیر را
عطرت رسانده تو را تا لباسهام
آشفته کرده اند کمد را ، لباسهام
صعب العبور ، قله خودخواه زندگیم!
ای نام کوچکت غم دلخواه زندگیم!
این تکه ابر کوچک جا مانده در هوات
حالا حسودیش شده حتی به دکمه هات
احوال من که با یقه ات خوب میشود
بازش نکن که باعث آشوب میشود
آن دکمه های مستبدت دشمنت شدند
آشوب های کوچک پیراهنت شدند
تبعید میشوم به تو در شب نخوابیم
با تو درست شبیه زنی انقلابیم
آرام در مقابل من ایستاده ای
بر هم زده ست نظم مرا ، اخم ساده ای
بی رحمی است با تو زنی همقدم شود
تا دختری خجالتی از جمع کم شود
باید که از حوالی قلبم بکاهمت
با حفظ حد فاصل شرعی بخواهمت
در من جهنمی است که از سر براهی است
دنیای من بدون تو یک حرف واهی است

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بازدید ساز Brandon 50DFSA فیزیک لقمه ای سلام بر چهره ی دلربای مهدی (عج) در انتهاي مسير بلاگی برای فایل فولدر Zachary هنر و خلاقیت